loading...
برترینهای اینترنت
آخرین ارسال های انجمن
hasan بازدید : 177 دوشنبه 11 دی 1391 نظرات (0)

رابرت داوینسنز، قهرمان مشهور ورزش گلف آرژانتین زمانی که در یک مسابقه موفق شد مبلغ زیادی پول برنده شود، در پایان مراسم زنی به سوی او دوید و با تضرّع و التماس از او خواست پولی به او بدهد تا بتواند کودکش را از مرگ نجات دهد، زن گفت که او هیچ هزینه ای برای درمان پسرش ندارد و اگر رابرت به او کمک نکند کودکش میمیرد. قهرمان گلف درنگ نکرد و بلافاصله تمام پولی را که برنده شده بود به زن بخشید.
هفته بعد یکی از مقامات رسمی انجمن گلف به او گفت که ای رابرت ساده لوح خبرهای جالبی برایت دارم، آن زنی که از تو پول خواست اصلاً بچه مریض ندارد حتی ازدواج هم نکرده است او تو را فریب داده دوست من.
رابرت با خوشحالی جواب داد: خدا را شکر پس هیچ بچه ای در حال جان دادن نبوده است. این که خیلی عالی است!

hasan بازدید : 118 دوشنبه 11 دی 1391 نظرات (0)

غصه نخور دلم ... هر کسی جایگاهی داره که درکش برای همگان دشواره ...
اگه تو رو شکستن ...چون میخواستن کوچیک بشی ...درست به قدر فهم و درک خودشون .

hasan بازدید : 115 دوشنبه 11 دی 1391 نظرات (0)

مردي براي اصلاح به آرايشگاه رفت در بين كار گفتگوي جالبي بين آنها در مورد خدا صورت گرفت
آرايشگر گفت:من باور نميكنم خدا وجود داشته باشد
مشتري پرسيد چرا؟
آرايشگر گفت : كافيست به خيابان بروی و ببيني مگر ميشود با وجود خداي مهربان اينهمه مريضي و درد و رنج وجود داشته باشد؟
مشتري چيزي نگفت و از مغازه بيرون رفت به محض اينكه از آرايشگاه بيرون آمد مردي را در خيابان ديد با موهاي ژوليده و كثيف با سرعت به آرايشگاه برگشت و به آرايشگر گفت : مي داني به نظر من آرايشگر ها وجود ندارند!
مرد با تعجب گفت :چرا اين حرف را ميزني؟ من اينجاهستم و همين الان موهاي تو را مرتب كردم.
مشتري با اعتراض گفت : پس چرا كساني مثل آن مرد بيرون از آريشگاه وجود دارند؟
آرایشگر گفت : آرايشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نميكنند.
مشتري گفت : دقيقا همين است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نميكنند .براي همين است كه اينهمه درد و رنج در دنيا وجود دارد

hasan ghasemian بازدید : 205 یکشنبه 10 دی 1391 نظرات (0)

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﻣﻦ ﺗﻮﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺑﭽﮕﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
. ﺁﺏ ﺑﺮﻳﺰﻡ
ﺭﻭﯼ ﺑﺨﺎﺭﯼ ﺻﺪﺍﯼ " ﺗـــﺴـــﺲ " ﺑﺪﻩ ، ﺧﺮﮐﯿﻒ ﺷـــﻢ

hasan ghasemian بازدید : 113 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)
دارد تمام می شود ساعات جمعه ام،
هر لحظه اش که می گذرد تکّه ای امید،
انگار از کنار دلم کنده می شود...

دارد تمام می شود ساعات جمعه ام،
چشمم دوباره پس از صبح پُر امید،
از حسّ خیس غمی که غریب است و آشنا،
آکنده می شود...

دارد تمام می شود ساعات جمعه ام،
دست دعای من،
این هفته هم ز روی تمنّای دیدگان،
شرمنده می شود...

هذا یوم الجُمعة، و هُو یَومُک المُتَوقّع فیه ظُهورُک...
hasan بازدید : 108 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)
برایم نوشته بود :

گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند

شاید چون آرزوهایم بلندند ...

ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :

امیدی هست ؛ چون خدایی هست ...

آری ، وچه زیبا نوشته بود ...

همواره با خود تکرار میکنم،

امیدی هست ؛ چون خدایی هست ..

تعداد صفحات : 4

درباره ما
Profile Pic
((از هر دری سخنی)) مطالب جذاب و بهترینهای اینترنت همه به صورت آرشیو
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 37
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 86
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 12
  • بازدید سال : 390
  • بازدید کلی : 16,234